نامه ها، شماره ٣۴
سياوش دانشور

" ایران دوست ( ایران پرست سابق )"
سرور گرامی. پاسخ سوال خود را در نشریه شماره 33 "یک دنیای بهتر" خواندم. از این که اشتباه ما را در خصوص استفاده از عنوان "ایران پرست" به ما گوش زد کردید از شما سپاس گذارم. زین پس از عنوان "ایران دوست"، نه به معنای دوستدار خاک وطن، بلکه به معنای دوستدار تمدن و فرهنگ غنی کشورمان که با آب و خاک و مردم آن گره خورده است، استفاده خواهم کرد.
"ايران دوست" عزيز،
خوشحالم که نکات من مفيد واقع شده و برخورد منطقى شما قابل احترام است. من واقعا قصد مته به خشخاش گذاشتن را ندارم، اما سوال من اينست چرا نميتوان بجاى "ايران دوست" و "ايران بان" و غيره، "انسان دوست" بود، کمونيست و سوسياليست و برابرى طلب بود، و اين مرزهاى تصنعى و تحميلى جغرافيائى و اين پرچمهاى ملى را برسميت نشاخت؟ و سوال ديگر من از شما دوستان اينست "دوستدار تمدن و فرهنگ غنى" يعنى چه؟ من را هم قانع کنيد. فرهنگ و اخلاقيات مسلط در هر جامعه، فرهنگ و اخلاقيات طبقه حاکم است. جامعه ايران مثل هر جامعه ديگر داراى طبقات و جنبشهاى اجتماعى و سنتهاى سياسى مختلف است. دراين جامعه انواع فرهنگ از ارتجاعى و عتيق تا پيشرو و انسانى وجود دارد. در يادداشت قبلى اشاره کردم که مقوله "فرهنگ ملى"، "تاريخ ملى" و کلا هرآنچه که سس سالاد "هويت ملى" است، مقولاتى دست ساز و غير واقعى اند. مقولاتى اند براى اسارت فکرى و فرهنگى جامعه حول منافع سياسى طبقات دارا. مقولاتى هستند براى پرده پوشى تضادها و منافع متخاصم طبقاتى و توجيه حکومت و قدرت سياسى و اقتصادى اقليتى سرمايه دار به نام "کل جامعه". شما ميتوانيد توضيح دهيد "فرهنگ ملى" يعنى چه؟ آيا فرهنگ اسلامى خمينى و ارتجاع از گوربرخاسته را شامل ميشود؟ آيا فرهنگ فاشيستى و پان ايرانيستى را شامل ميشود؟ آيا فرهنگ عشيره اى و مردسالار و ضد زن را شامل ميشود؟ آيا فرهنگ شاهان ايران و قتل عام و نوکر منشى و ديوانسالارى را شامل ميشود؟ آيا فرهنگ تعصب و تحجر مذهبى را شامل ميشود؟ آيا .... ؟ سوال ديگر اينست چگونه اين فرهنگ "با آب و خاک و مردم" گره ميخورد؟ اين را ميتوانم بفهمم که تاثيرات تبليغات ناسيوناليستى در دوره طولانى باعث ميشود که عده اى از مردم بعنوان آگاهى وارونه آن را تکرار کنند و به نادرست فرهنگ را قالب "ملى" بزنند، اما "فرهنگ غنى و تمدن ايران" چطور با آب لوله کشى و غير لوله کشى و خاک و سيمان و آجر گره ميخورد؟
اين "فرهنگ و تمدن غنى" در دنياى واقعى چيست؟ اينترنت؟ نوع و استيل زندگى؟ لباس؟ غذا؟ موزيک؟ "علم ايرانى"؟ آثار ادبى و هنرى؟ ... کداميک از اينها تعين ملى و ايرانى دارند؟ شما به هرگوشه زندگى، روش زندگى، طرز لباس پوشيدن و رابطه با بغل دستى، و هرچه که نگاه ميکنيد خصلت مميزه ايرانى ندارد. لباس قديم ايران  که جبه صد دکمه دوره قاجار و عبا و امثالهم بوده است. همان رضا شاه آمد و کلاه شاپو و کت و شلوار تن مردم کرد و آن لباسها را از دور خارج کرد. کت و شلوار و دامن و جين و ميدى و ماکسى و غيره که "فرنگى" است، ايرانى نيست! قلمرو اقتصاد هم که وضعش روشن است. عمده نياز مردم از بازار جهانى تهيه ميشود و آنچه در ايران توليد ميشود در بازار جهانى فروخته ميشود. به سلطنت و شاهان ايران افتخار کنيم؟ شاهان و حکومتهاى ايران در دوره هاى مختلف بحدى جنايت کردند که روى ديگر  ديکتاتورها را سفيد کردند. از "انوشيروان عادل" بگيريد تا کوروش و داريوش و نادرشاه و اميرکبير و شخص رضا شاه و محمد رضا پهلوى! چى ديگر "تمدن و فرهنگ غنى" است؟ منظور که غرمه سبزى و آبگوشت و فسنجون نيست؟ امروز همه جاى دنيا شما ميتوانيد به رستوران هاى مختلف برويد و غذاهاى مختلف کشورهاى را ميل کنيد. کسى نميگويد "به به چه فرهنگ غنى اى"! کسى ذائقه را به سياست ارتقا نميدهد. آنچه ميماند آثار شعرا و ادباى ايران است. در مورد آثار ادبى و فرهنگى ايران، ممکن است بگوئيد که غناى اين هنر و ادبيات در مقايسه با آثار ادبى و هنرى جامعه غربى کدامست؟ اگر از استثناهائى بگذريد، آيا بجز مردسالارى و نستالژى و منتاليته جهان سومى چيزى در اين "فرهنگ غنى" سراغ داريد؟ آيا مثلا رمانهاى ايرانى بازارهاى کتاب را قبضه کردند؟ آيا موسيقى اصيل ايرانى توانسته پاپ و جاز و رگه و هوى متال و بلوز و تکنو و غيره را به ته صف براند؟ راستى چرا رژيم اسلامى اينهمه از "غربزدگى" مردم مينالد؟ آيا فيزيک و شيمى و پزشکى امروز مبناى ايرانى دارد؟ آيا ليبراليسم و سوسياليسم و حتى ناسيوناليسم و وطن پرستى منشا ايرانى دارند؟ آيا ناسيوناليسم ايرانى اوج افتخارش همراهى با مدرنيته و چهارچوبهاى سرمايه دارى نبوده است؟ آيا .... ؟ به هرچه که دست ميبريد واقعا از اين "غناى فرهنگى و تمدن" چيزى دستگيرتان نمى شود. و اين البته ويژه ايران نيست. فرهنگ و تمدن در آن مملکت و امثال ايران هرچه بوده و هر کسى هر افتخارى به آن ميکند، نهايتا حقوق زن و کودک و شهروند و غيره را با استبداد پايمال و توجيه کرده است. چرا بايد من و شما و نسل جوان امروز که دنيائى از دستاورد علم و دانش و تئورى پيشرو و تجارب بشر امروز را در اختيار دارد، بايد در زندان ناسيوناليسم ايرانى يا هرنوع ناسيوناليسم غير ايرانى اسير شود؟ از خودتان نميپرسيد که اين تبليغات ناسيوناليستى به کدام منافع سياسى و اقتصادى و طبقاتى خدمت ميکند؟
دوست عزيز، ناسيوناليسم، هر نوعش، عظمت طلب و کشورگشا تا قومى و يا بقول شما "ناسيوناليسم ملى" – که چيزى بنام ناسيوناليسم غير ملى نداريم- بيان ايدئولوژيک منافع اقليتى سرمايه دار است که بعنوان "منافع مردم" جا زده ميشود. در ناسيوناليسم سر سوزنى عنصر پيشرو و مترقى وجود ندارد. ايده اى است تماما ارتجاعى، چون متکى بر تامين منافع قشرى محدود و سرکوب اکثريتى عظيم است. ناسيوناليسم در عين حال يک جنبش سياسى است که مقولاتى مانند "هويت ملى" و "ملت" و "فرهنگ ملى" را براى مردم ميتراشد. ايران مانند بسيارى از کشورها وقتى مناسبات پيشاسرمايه دارى و فئودالى و عشيره اى را پشت سر گذاشت، نيازمند بازار داخلى واحد شد. شکل دادن به دولت – ملت در ايران و ديگر کشورها پديده خيلى قديمى نيست، مربوط به تاريخ معاصر است. مردم زمانى "ملت" نبودند بلکه "امت" بودند. حتى زمانى عشيره و قبيله بودند. فردا ميتوانند در جامعه اى سوسياليستى هيچکدام از اينها نباشند. هويت انسانى و جهانشمول مبناى تعريف حق و آزادى و غيره باشد. ما تصميم نگرفته ايم کجا بدنيا بيائيم. اين گوشه يا آن گوشه کره خاکى و بيمارستان محل تولد نبايد منشا اين همه قشقرق ملى باشد. اين زنجيرها و طوق لعنت را پرت کنيد و انسان دوست و نوعدوست و آزاديخواه و برابرى طلب و سوسياليست باشيد. موفق و پيروز باشيد.
"ایران بان"
فرض کنید حکومت ایران تغییر کرده، شما به ایران باز گشته اید و قدرت و حکومت را در دست گرفته اید. در زمان حکومت شما دولت امارات برای تصرف جزیره همیشه ایرانی ابوموسی (اگر جزیره ابوموسی را ایرانی نمی دانید، جزیره قشم را در نظر بگیرید) به این منطقه نیرو اعزام می کند. عکس العمل شما به عنوان رهبر، رئیس جمهور، نخست وزیر یا فرمانده کل ارتش و... چه خواهد بود؟ به مردم ایران چه پاسخی خواهید داد؟
"ایران بان" عزيز،
لطفا به پاسخ سوال "ايران دوست" نيز توجه کنيد. در مورد سوالتان: اولا جامعه سوسياليستى توسط يک نفر بنام رهبر اداره نميشود. کنگره سراسرى شوراها بالاترين نهاد حکومت کارگرى است. واضح است که ايران سوسياليستى از هر ذره حاکميت مردم و آزادى و حکومت شوراها دفاع ميکند و هر تهاجم به حکومت کارگرى را قاطعانه پاسخ ميدهد. به نظر من، ايران سوسياليستى ميتواند در مورد مناطقى که مورد مشاجره است در تلاشى صلح آميز و عادلانه منطقه اى يا جهانى به توافق برسد. ايران و خيلى کشورهاى ديگر سابقا اين نبودند که فعلا هستند. تاريخ را البته کسى ميتواند نبش قبر کند و امروز مثلا ادعاى ارمنستان و تاجيکستان را هم داشته باشد. اما تا به امروز برميگردد، ايران کشورى است متعلق به مردمانى که در آن زندگى ميکنند و نه ناسيوناليسم ايرانى و قوميگرى. تلاش جنبش کمونيستى کارگرى اينست که اين مردم نه فقط از يک زندگى مرفه و آزاد و باسواد و مدرن و انسانى برخوردار باشند، بلکه تلاش کارگر و سوسياليسم اينست که پيام آور صلحى پايدار در منطقه و پرچمدار الگوى قرن بيست و يکمى آزادى در همه جاى جهان باشد. به اين اعتبار از هر ذره آزادى و حاکميت سوسياليستى خود در مقابل هرنوع لشکر کشى احتمالى دفاع خواهد کرد. موفق و سربلند باشيد.
على طاهرى
طبق خبری که هم اکنون به دستم رسید دختر دانشجوی جوانی به نام مهرنوش بر اثر سرما زدگی در شهر بابل جان سپرد. این دختر دانشجو که اهل گرگان بوده و برای تحصیل در رشته مورد علاقه اش، عمران به شهر بابل آمده بود، بر اثر سرمای شدید دچار سنکوب شده است. پخش این خبر موجی از تاسف و نفرت را در میان دانشجویان باعث شده است. هم اکنون بعد از یک ماه تازه جانیان شیاد رژيم  گاز را با فشار ضعیف روانه خانه ها کرده اند. اما کمبود گاز هم چنان قربانی می گیرد. وجود رژیم سرمایه داری از زلزله به حال جامعه بد تر است. همه ما شاهد بودیم که برای جنگ 14 روزه حزب الله با لبنان رژیم اسلامی چه هزینه سنگینی داد! مرگ بر این رژیم جانی و جنایتکار! مردم هیچ ثانیه ای از دست این ها امان ندارند! هر دقیقه باید قربانی بدهند! اگر آزاده باشند به پای چوبه دار می روند! اگر آزاده و سوسیالیست باشند در زندان به آنها تجاوز میشود! اگر سراغ درس بروند باید از سرما بمیرند! در برابر این واقعه نباید ساکت نشست! کمونیست ها، انسان های آزادیخواه و برابری طلب! بپا خیزید و این نظام جور و ستم را در هم پیچید!
على عزيز،
يادداشت شما را روز جمعه دريافت کرديم. مرگ مهرنوش دلخراش است. صدها نفر مانند مهرنوش قربانى سرما در مملکتى شدند که روى گاز و نفت خوابيده است. همينطور در همين وضعيت کمبود و گرانى و سرما و تلفات انسانى، سرمايه داران يک ذره کمبود ندارند و اين اخبار حتى اوقاتشان را مکدر نميکند. در همين هفته ابراهيم لطف الهى را زير شکنجه در سنندج کشتند. جوانى را در کامياران به قتل رساندند. و ماشين سرکوب بدون وقفه کار کرد. ماموران رژيم در اينروزها نگران حجاب زنان در صف يخبندان نان و گاز و نفت بودند. البته در يک مورد هم از مردم عصبانى کتک خوردند. پاسخ اين وضعيت جارو کردن رژيم اوباش اسلامى است. اقدام فورى و ضرورى سازماندهى اعتراض دسته جمعى در مقابل دوائر مربوطه دولتى و خواست تامين فورى نيازها و مايحتاج مردم است. اين جنايت نيز در پرونده اين جانيان ثبت ميشود.
مهدى .ا
رفيق گرامى على جوادى، با سلام و عرض ارادات در راه تحقق آرمانهاى انسانى. ميدانم که شما با حزب تازه اى که ساختيد کارهاى زيادى هست که پيش رو داريد. فکر ميکنم يکى از اين کارها پاسخ به بحثهائى است که در جنبش مطرح ميشود. هم در رابطه با کميته هماهنگى و مسائل کارگرى و هم در رابطه با مسائل ديگر. فکر ميکنم از کانال بحثهاى کارگرى بايد جواب بسيارى ناروشنى ها را داد. حزب شما مسئله اتحاد کمونيسم کارگرى را در دستور گذاشته ولى هنوز معلوم نيست که چه برنامه روشنى براى اينکار داريد. تاريخ کمونيسم کارگرى را رضا مقدم با کتابش و کارها و بحثهاى ديگرشان دارند تحريف ميکنند. همه اتفاقات سالهاى اخير اين نقش را داشته است و سوالى که براى بسيارى هست اينست که چه دفاعى از نقش منصور حکمت دارد ميشود؟ آنها که دفاع ميکنند زياد نيستند ولى آنها که در مخالفت مينويسند خيلى هستند. .... اينها (رضا مقدم و ايرج آذرين) از طريق اينترنت خودشان را بزرگ ميکنند تا ادعا کنند که در ايران زياد هستند. البته اينها بسيار کم نفوذ هستند و مسئله برخورد با اينها مهم نيست. ولى بحث اثباتى در دفاع از نقش منصور حکمت در کمونيسم ايران هنوز کار مهمى است که اميدوارم فرصت کنيد به آن بپردازيد. سرفراز باشيد.
مهدى عزيز،
همانطور که بارها تاکيد کرديم، پروژه اتحاد کمونيسم کارگرى امرى فراتر از اتحاد نيروهاى متشکل آنست و هدفش را کل جنبش کمونيستى طبقه کارگر قرار داده است. اين بحث تاکنون در ايران با استقبال نسبى نيروهاى اين جنبش روبرو شده است. همينطور در صفوف احزاب کمونيستى کارگرى وزن برخورد مثبت به اين ايده از برخوردهاى سکتاريستى بيشتر بوده است. پروژه اتحاد کمونيسم کارگرى يک اولويت سياسى ماست اما هويت حزب ما را تعريف نميکند. نظر من اينست نيازهاى عينى و مادى جنبش ما، بويژه با شتاب تحولات، منطق خود را ديکته ميکند و امر وحدت نيروهاى اين جنبش را مطرح ميکند. همينطور در اين مسير سياست و خط و ويژنى از کمونيسم کارگرى که مقبوليت اجتماعى وسيعترى پيدا ميکند در سرنوشت اين پروژه نيز مهم است. در اينمورد بايد در شماره هاى آتى نشريه بيشتر حرف بزنيم.
دفاع از منصور حکمت و مقابله با تحريفاتى که به چه به نام او و چه در ضديت با او صورت ميگيرد، يک وظيفه تعطيل ناپذير ما است. سياست ما اينست که هر مورد معين را مطابق با اهميتى که دارد پاسخ دهيم. اما حق با شماست که بايد مباحث اثباتى ترى را ارائه داد.
تاکيد کنم که بخشى از نامه تان را بنا به محضورات نشريه درج نکرديم. اما تا به جزوه آقاى مقدم برميگردد، به نظر من ايشان دراين کتاب حرفى براى زدن نداشتند. اين صحبتها "المثنى" حرفهاى قبلا تکرار شده ديگر دوستان قديمى ماست. نکته قابل ذکر کل نوشته ايشان اينست که منصور حکمت استراتژى گرفتن قدرت بدون طبقه کارگر را مطرح کرده است. اين مطلقا حقيقت ندارد و جعل صرف است. بقيه ساختمان و روتوش گذشته و آن انشعاب روى اين صورت سوار شده است. هرکسى که واقعا غرضى ندارد لطفا يکبار بحث حزب و قدرت سياسى منصور حکمت را گوش دهد و نتيجه اش را بگيرد. منصور حکمت در اين سخنرانى در کنگره دوم حزب، يک شرط قدرتگيرى حزب را همراهى بخش رهبران بانفوذ و پر سر و صداى طبقه کارگر، همان بخش راديکال و سوسياليست طبقه که در بحثهاى کمونيسم کارگرى به تفصيل در موردش سخن گفته، ميداند. منظور آقاى مقدم شايد اينست که حزب کمونيستى بانفوذ در طبقه هم نبايد بسوى قدرت خيز بردارد و کار حزب کمونيستى اينست که طبقه را صرفا از پشت به جلو هل بدهد! اين البته بحث کل چپ سنتى و راست هم بوده و به همين عنوان لنين و بلشويسم را ملامت ميکنند. حتى به لنين "کودتاچى" ميگويند!؟ البته جائى نديديم که آقاى مقدم به بورژوازى اعتراض کند که وقتى قدرت را گرفتيد آيا کل طبقه بورژوا و مردم را با خود داشتيد يا نه؟ اين اعتراض ويژه کمونيستها است. يک اکونوميسم منشويکى است و ايشان هم تکرار ميکند. بگذاريد اين نکته را هم طرح کنيم که در يک وضعيت فرضى که مسئله قدرت باز است و جامعه براى سرنگونى خيز برميدارد، اگر طبقه کارگر به صورتى که مد نظر رضا مقدم است، به هر دليل قادر نشد رهبر سرنگونى و کسب قدرت باشد، بايد چکار کرد؟ يک حزب کمونيستى فرضى اگر توان گرفتن قدرت يا بخشى از قدرت را داشت بايد ميدان را براى کورنيلوف ها و رضا شاه ها خالى کند؟ به نظر ميرسد جواب آقاى مقدم مثبت است. پاسخ منصور حکمت و کمونيسم کارگرى اينست که شايد نتوان حکومت اکثريت پارلمانى را با اقليتى انداخت، اما چرا نميشود حکومت مرتجع و نامشروع عده اى لمپن اسلامى را با هر اقليتى انداخت؟
حمله به منصور حکمت و تحريف ديدگاههاى کمونيسم کارگرى، چه در زمان حيات منصور حکمت و چه بعد از درگذشت او و انشعاب در حزب، يک روش ثابت مخالفين کمونيسم کارگرى بوده است. هدف اينست که اعتبار و اتوريته منصور حکمت در کمونيسم ايران را پائين بياورند. اين ظاهرا ديوارى است که رد شدن از آن منشا احترام و قدرت در برخى محافل است. ما به اين موضوع در بحثى جداگانه و مورد بمورد جواب ميدهيم. اين را بايد اينجا اشاره کنم که نفوذ و جايگاه و نقش منصور حکمت بسيار بيشتر و قويتر از آنست که با اين نوع تحريفات خدشه اى به آن وارد شود. کمونيسم مارکسى و ضد کاپيتاليستى در ايران از انقلاب ۵٧ تا امروز محصول کار منصور حکمت و احزابى بوده است که منصور حکمت در رهبرى آن بوده است. بيش از ٩٠ درصد آثار ايندوره را منصور حکمت نوشته است. حتى ترم کارگر و استقلال طبقاتى کارگر را اين خط وارد ادبيات چپ ايران کرد. قبل منصور حکمت بجز خلق و امپرياليسم و بورژوازى ملى و چريک و حزب توده خبرى نبود. سوسياليسم خلقى و ناسيوناليستى ايران کارگر در ته جدول اش بود و يا آرمان کارگرى و سوسياليسم برايش معبدى بود که ستايشش ميکرد اما همزمان به بورژوازى و ارتجاع سياسى سوارى ميداد. ما به هر نقد سياسى ديدگاههاى کمونيسم کارگرى توجه ميکنيم و پاسخ ميدهيم. بطريق اولى هر تحريف منصور حکمت را که اهداف معلوم سياسى را دنبال ميکند بى پاسخ نخواهيم گذاشت. موفق و پيروز باشيد.
مهرداد، تهران
به سیاوش دانشور عزیز
همانطورکه می دانید، اخیراً مهران محبوبی ازحککا به مناسبت ملحق شدن مهرنوش موسوی به آن حزب نامه ای به وی نوشته و در قسمتی از این نامه چنین آورده است: "من می خواهم جمله منصور حکمت را بیاد بیاورم که در جایی شنیدم که به دیگران رو کرد و گفت چکمه ها را از پایتان در نیاورید! صد البته که حزب کمونیست کارگری چنین است و در چنین راهی قدم برمی دارد" .
پس از آن علی جوادی و آذر ماجدی نامه هایی به رهبری حککا نوشته و نقل قول مهران محبوبی از منصور حکمت را نادرست، تحریف شده و جعلی خوانده اند. نامه رفیق آذرماجدی باعنوان "انتساب جعلیات ارتجاعی به منصور حکمت را متوقف کنید!" بصورت سرگشاده منتشرشده است. این موضوع با نامه مفصلی که مهرنوش موسوی باعنوان "جوابی به جنگ نقل قولی علی جوادی و آذر ماجدی" نگاشته ادامه یافته و ظاهراً پایان داستان هنوز هم فرا نرسیده است. از نظر من طرح انتقاد رفقا،علی جوادی و آذر ماجدی، به این شکل ضرورتی نداشته و کمکی به حل مشکلات و معضلات جنبش کمونیستی و اتحاد احزاب این جنبش نکرده است. به نظرمن اگرچه مهران محبوبی در نقل یکی ازگفته های منصورحکمت دچاراشتباه شده، اما از مطالعه نوشته وی کوچکترین نشانه ای از قصد به تحریف و جعل و یا مقایسه منصور حکمت با بنی صدر، به ذهن خواننده متبادر نمی شود. ناگفته نماند که به اعتقاد من، در خوشامدگویی مهران محبوبی به مهرنوش موسوی، اساساً چنین نقل قولی مورد و موضوعیت نداشته و بنظر میرسد که وی میخواسته ازاین طریق مهرنوش موسوی را بیش ازحد تهییج و تشویق نماید. عکس العمل منطقی نسبت به چنین پدیده ای تنها می توانست یک تذکرعادی برای اصلاح یک اشتباه باشد. فارغ از سایر موضوعات و مجادلات سیاسی که مدتی است شاهد آنیم.
اما در مورد مهرنوش موسوی و نوشته ایشان، حاشیه های موضوع اصل مطلب را کاملاً تحت الشعاع قرار داده و به زعم مهرنوش، علت العلل اعتراض علی جوادی و آذرماجدی، همانا حب و بغض این رفقا نسبت به الحاق مهرنوش موسوی و تعداد دیگری از کادرهای حزب حکمتیست به حککا و همچنین برخورد و ظرفیت سیاسی و اجتماعی بوده که رهبری حککا در معرض قضاوت مردم گذاشته است. رفیق مهرنوش که بیش از اندازه اسیر ذهنیات غیر واقعی خویش شده و تحت تاثیر نامه مهران محبوبی هم قرار گرفته، مباحثی کاملاً بی ربط وانتزاعی درنامه خود مطرح ساخته است.
خلاصه کنم؛ به اعتقاد من موضوعات و مطالب طرح شده از طرف همه رفقا درمجموع فاقد شاخصهای یک پلمیک سیاسی بوده؛ به شرایط حساس کنونی و وظایفی که در پیش روست توجهی نداشته، از موضوعی بی اهمیت هیاهویی برپا ساخته و بدون اینکه راه حلی درجهت رفع معضلات جنبش کمونیستی ارائه کند، بر موانعی که سر راه اتحاد احزاب این جنبش وجود دارد، افزوده است. درعین حال، در این نامه ها و نوشته ها اتهامات سیاسی سنگینی به یکدیگر وارد شده، تاجائیکه یک طرف، طرف مقابل را عملاً جزو نیروهای خارج ازجنبش کمونیسم کارگری، درسراشیب عبور از این جنبش و در کنار راست ترین نیروها قرارداده و متقابلاً طرف دیگر نیز در پاسخگویی به این موارد با بهره گیری کامل از تمسخر و طعنه و کنایه، سنگین بودن پرونده های طرف مقابل و توطئه گری آنها را به رخ کشیده شده است. واقعا ًجای تاسف است که رفقا به راحتی چنین اتهاماتی بیکدیگر وارد ساخته و در نوشته های خود از ادبیاتی استفاده می نمایند که قطعاً ادبیات کمونیسم کارگری و منصورحکمت نیست. این نه نقد شفاف، بلکه عین سکتاریسم است و مسئولیت آن طبعاً بعهده خود رفقا است. درعین حال، رهبران دو حزب وهمه رفقایی که شاهد و ناظر براین وقایع اند نیز وظیفه دارند با برخوردهایی ازاین دست مبارزه کرده و با جدیت تمام در پایان دادن به آن بکوشند.
کار سخت وخطیری در راه است و موانع و مشکلات بسیار زیاد. بنظر من، پیشبرد جنبش کمونیسم کارگری، در دست گرفتن سازماندهی و رهبری این جنبش، سرنگونی جمهوری اسلامی و برپایی سوسیالیسم با این شیوه و رفتار سیاسی هرگز میٌسر و مقدور نخواهد بود. به قول منصورحکمت عزیز، کسانی که می خواهند مردم و جامعه را آزاد کنند، ابتدا باید خود را آزاد سازند. پیشروان جنبش کمونیستی بطورقطع توان و ظرفیت این مهم را خواهند داشت و این کار تنها و تنها کار خود آنهاست.
مهرداد- تهران، 20 ژانویه 2008
مهرداد عزيز،
با تشکر از عکس العمل مسئولانه ات. يک نقطه عزيمت سياسى گرايش ما و حزب اتحاد کمونيسم کارگرى از ابتدا اينبود که وارد مباحث خرد و ادبيات فرقه اى نشويم. ما دوام و بقاى اين روشها را نه صرفا تبعات سنت غير کمونيستى کارگرى تحزب، بلکه از کمرنگ شدن مشغله هاى اساسى و امر سازماندهى کمونيستى در جامعه ميدانستيم و براى رفع آن فراکسيون تشکيل داديم. از منظر اتحاد و انسجام سياسى و کمونيستى جنبش ما، اين تلاشى مهم بود. من فکر ميکنم حزب اتحاد کمونيسم کارگرى بدرجه زيادى دراين امر موفق بوده است و تلاش کرده نيرويش را روى نقاط گرهى متمرکز کند. ترديدى نيست بدون اشتباه هم نبوده ايم.  تفاوت ما در اين زمينه براى همه قابل ديدن است. در مورد اشاره شما به اين مورد معين، من با نقطه عزيمت و منافع استراتژيکى که در ديدگاه شما هست کاملا موافقم و در جلسات رهبرى حزب مداوما برآن تاکيد شده است. ما تاکنون به موارد زيادى فرعى برخورد کرديم يا اساسا توجه نکرديم. من معتقدم که موارد بيشترى را بايد فرعى کرد. اما يک وظيفه مهم ديگر داريم. اين حزب خود را موظف به دفاع از منصور حکمت ميداند. دفاع از حقانيتش، دفاع از کمونيسم اش، دفاع از سنت انسانى اش، دفاع از نظراتش در مقابل تحريفات و تهاجماتى که ميتواند عواقبى منفى چه براى جنبش ما و چه براى تصوير کمونيستى منصور حکمت داشته باشد. ممکن است دفاعى خوب نباشد و يا ميشد بهتر دفاع کرد. دراين شکى ندارم. اما اين نفس دفاع ما را منتفى نميکند.  روشن است نبايد در دفاع از کمونيسم کارگرى و منصور حکمت وارد هر مورد خردى شد. مجادلات ما بايد به اندازه عظمت اهداف اجتماعى ما متين و پخته و مستدل باشد. حفظ اين بالانس در تمام لحظات شايد ساده نباشد، اما بايد تلاش کرد.
و توضيح اين نکته را ضرورى ميدانم که نامه دوم در دستور ما نبود. انتظار طبيعى ما اين بود که رفقاى حزب کمونيست کارگرى، مستقل از هر تصورى که در مورد ما دارند، مسئولانه تذکر ميدادند که منصور حکمت چنين چيزى نگفته است. اين شايد در هر موردى مصداق ندارد، چون به طور قطع برداشت ها و حتى نقل قولها از منصور حکمت هميشه دقيق نيست. اما در موارد خاصى که ميتواند تصوير خشن و غير واقعى از چهره کمونيسم انسانى منصور حکمت بدهد، و اينجا مورد چکمه که در سياست ايران معرفه است، بايد بيشتر حساس بود. نفس مخالفت با ما مسئوليت اين رفقا را در قبال منصور حکمت کاهش نميداد. در جائى که تحريف منصور حکمت و منتسب کردن عقايد عجيب به او در ميان چپ غير کارگرى باب است، که در شماره هاى آتى نشريه به تک تک آنها مستدل جواب ميدهيم، حزب کمونيست کارگرى بايد حساسيت بيشترى را نشان ميداد. هدف نامه دوم پاسخ به اين عدم حساسيت بود. منصور حکمت خوشبختانه مکتوب در دسترس عموم قرار دارد و هر انسان بى غرض که ميخواهد مستقلا نتيجه اش را بگيرد ميرود و مطالعه ميکند. اما و متاسفانه او خودش زنده نيست که از خودش دفاع کند، و اين بدوش کسانى ميافتد که خود را موظف به دفاع از اصوليت و نظرات مارکسيستى و کمونيستى کارگرى منصور حکمت کرده اند. با اينحال يک مورد به نظر من بايد قطبنماى کار ما باشد؛ دفاع عميق از منصور حکمت معنى اش کوبيدن پرچم کمونيستى کارگرى اش در راس اعتراض طبقه کارگر و جامعه است. قوى کردن مدام جنبش کمونيسم کارگرى است. دفاع از عقايد هرچند لازم است اما جاى اين دومى را پر نميکند بلکه گوشه اى از اين پديده است. دسته جمعى تلاش کنيم با تقويت جنبش وسيع کمونيسم کارگرى و تلاش در رفع موانع پيشروى اش، بهترين و شايسته ترين دفاع را از حقانيت منصور حکمت بعمل آوريم. با آرزوى تندرستى و موفقيت شما.    
درد دلهاى يک جوان
ساسان سپهرى
اخیرا با یکی از کادرهای حزب شما آشنا شدم. شاید اتفاقی بود، نمی دانم چطور بود اعتماد بوجود آمد. تقریبا هر شب کامپیوترم را روشن می کنم و سایتهای خبری را نگاه می کنم. سایت شما خوشبختانه فیلتر نیست و می شود به آخرین اخبار و در عین حال مطلبهای متنوع دسترسی داشت. و دوستی که جوابگوی نه تنها سوالات است بلکه شنونده حرفها و درد دلها است. در یکی از این شبها همین دوست به من پیشنهاد داد که چرا شروع نمیکنم بنويسم. از احساسهایم، دردهایم، انگیزه هایم، آرزوهایم، و تصورهای روزمره که این حکومت می خواهد ما جوانها را به آن عادت بدهد. تصمیم گرفتم شروع کنم به نوشتن. شاید قلمی شیوا نداشته باشم ولی تصمیم گرفتم بنویسم برای شما. خيلى ها همين حرفها را دارند اما شاید و بیگمان دسترسی ساده نداشته باشند به نوشتن با کامپیوتر. وظیفه خودم می دانم وقتی با شما آشنا شدم و اهداف انسانی شما را می دانم، بنویسم و صدای هم نسلهای خودم را به گوش همدردان دیگر برسانم و قطره ها را دریا کنیم.  صحبتهای من تنها حرف من نیست حرف هزاران جوان شهرمان سنندج و جوانهای ایران است.
هزاران جوان در ايران كه به خاطر بيكارى و بدبختي و مشقت، بجاي اينكه از شور و نشاط جواني برخوردار باشند، از همان سن جواني به اندازه پيرمردى ساخورده از هر نظر، چه قيافه و چه حرف زدن شكسته شده اند. البته جوونهاى ما هيچوقت نااميد نميشند و تا سرنگونى اين رژيم تلاش خودشان را ميكنند. چون معتقدند حتی اگه خودشان در اين راه بميرند ولي نسل بعدمون راحت هستند و می توانند در كمال آسايش زندگي كنند و آزادنه هر كاري كه دلشان مي خواهد بكنند. واقعا جوونهاى ما يه كم بايد به خودشون بياند. به اطرافشون خوب نگاه كنند كه دارند چه بلاهائي سرشان ميارن. جونهاي ما بايد هوشيار باشند و نگذارند كه محيط دانشگاها كه جاى يادگيرى علم است، به خانه هاى فحشا تبديل بشه. بايد جوانهاى ما هوشيار باشند و دنبال مواد مخدر و انواع قرصهاى توهم زا كه الان تو مملكت بيداد ميكنه نرن. جوانها بايد هوشيار باشند و بدانند كه حقشون چيه تو اين مملكت. چرا بايد جونهاى ما بيكار باشند و سران این رژیم از همه نعمت ها و خوشی ها برخوردار هستند؟ نه مشکل اشتغال دارند نه پول و هر کدام صاحب چند کارخانه و کارگاه هستند.
بگذارید صحبتها را از زبان يک جوان 24 ساله برايتان بنويسم. البته فكر ميكنم اين بخش كوچي از مشكلات جوانان در سنندج و تمام ايران باشه. خوب اينجور شروع كنم: كودكي را در نظر بگيريد كه وقتي ازش مي پرسي چه آرزويي دارى و ميخواى در آينده چيكاره بشى؟ ميگه دكتر، مهندس، خلبان و... ولي اين كودك هر چه بزرگتر ميشه آرزوهاش كوچيكتر ميشه! يعني وقتي بزرگ بشه به پرستارى ساده هم رضايت ميده. تا حالا اين سوال را از خودتون پرسيديد که چرا هر چه جوونهاى ما بزرگتر ميشن آرزوهاشون كوچيكتر ميشه؟ خوب به چند دليل كه باعث اين كار ميشه اشاره مي كنم؟ اول، عدم امكانات. جوانها به خاطر اينكه از گرسنگي نميرند مجبور به ترك تحصيل و روآوردن به كارهاى معمولي مثلا دستفروشي مي شوند. البته نه فقط پسرها بلكه دخترها هم. به خاطر مشكلات مالي جوانانى كه مي توانستند در دانشگاه درس بخوانند ترك تحصيل كرده اند. تازه اونائى هم كه با هزار شور و شوق به دانشگاه ميرن، اينقدر در دانشگاه براشون مشكل درست ميكنند، كه يا مجبور به ترك تحصيل بشن يا بعد دانشگاه بيكارند. الان خيلى ها انگيزه درس خوندن ندارند. چون فکر ميکنند  خودشان را سر كار ميزارن.
حالا در کار کردن هم خبرى نيست. در حال حاضر زيادند جوانهائى که به خاطر بيكارى مجبورند در سرماى زير 30 درجه كنار خيايان بايستند و دستفروشى كنند. واقعا خيلي زجر آوره كه دخترى معصوم كنار خيابان دستفروشى كنه و بعضي ها چند شغل داشته باشند. سران اين مملكت، در حالى که مردم اينچنين در فقر به سر مي برند، ميليونها دلار به حزب اللهى هاى فلسطين، لبنان،عراق و كشورهاى ديگه كمك ميكنند! چرا بايد ما در مملكتي زندگي كنيم كه داراى انواع ذخاير نفتي و گازى و انواع معادن است اما مردم براى نان شب محتاج اند؟ من نميفهمم چرا بايد در مملكتي كه از نظر گاز جز چند كشور اول دنيا محسوب ميشه، مردم در سرماى زير 30 درجه گاز نداشته باشند؟ و حاضر بشن براى يک بشكه نفت به صورت آزاد 70 هزار تومان پرداخت كنند؟ واقعا با هيچ عقلي ساز گار نيست. در اين مملكت ما نميتوانيم آزادانه حرف دلمان را بزنيم. تا بخواهى حرف بزني به جرم سياسي بودن سر از زندان در ميارى. جوانها را با مواد مخدر آشنا كردند، آزادانه مواد مخدر را در اختيار جوانها گذاشتند تا بدبخت تر شوند؟ بدبختيهاى مردم خيلي بيشتر از اينهاست. اين تنها گوشه اى از زجرهاى ماست كه از دست اين رژيم ميكشيم. دلم گرفته، حرف زياد دارم، اما براى بعد. *
ساسان عزيز،
از آشنائى با شما خوشحاليم. اين حقايق ساده که به معضلى بزرگ در زندگى روزمره مردم و نسل جوان تبديل شدند، مسبب اش سرمايه دارى و اين نظام منحوس اسلامى است. پاسخ روشن است: يا بايد پذيرفت و له شد و يا بايد گردن نگذاشت و عليه اين وضعيت بپاخواست. بيشتر براى نشريه بنويسيد. دوستانتان را جمع کنيد و متشکل شويد. اين بغض هاى گرفته در گلو را بايد فرياد کرد. بنا به مقدورات و امکانات دست بکار شويد و صف مبارزه براى دنيائى عارى از ستم و استثمار و فقر و نابرابرى و طبقات را تقويت کنيد. آينده از آن اين نسل است. موفق و پيروز باشيد. *